مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در لیلة الرغائب
به این بغض پنهـان شده در گلـویم به این اشکهـای روان از سـبویم بـه جـز دیــدنـت آرزویــی نــدارم شــب آرزوهــا تـــویــی آرزویـــم به جز از تو خواندن به جز از تو گفتن چه دارم بخـوانـم چه دارم بـگـویم نسیـمی ز کـوی تو میآمد ایکاش که من هم گـل نـرگـسـت را ببویم بـیـا تـا کـه در آبــشــار نـگــاهـت خودم، این دلآلـوده را هم بـشـویم تو آنقدر خوبی که عـمری بدی را نـیـاوردهای هـیچ گـاهـی به رویـم شـب جـمـعـههـا تـیـر دلـتنگی آرد غـم دوری از کـربـلا را به سـویم شب آرزوهـا دعــا کـن بــبــیــنــم که با قبر شش گوشه در گفت و گویم |